(یادامام وشهدا)  زخم هایتان یادمان رفت  و آرمان هایتان را قاب گرفتیم
(یادامام وشهدا)  زخم هایتان یادمان رفت  و آرمان هایتان را قاب گرفتیم

(یادامام وشهدا) زخم هایتان یادمان رفت و آرمان هایتان را قاب گرفتیم

نامه یک خطی یک مادر برای فرزندش در خط مقدم!

نامه یک خطی یک مادر برای فرزندش در خط مقدم!

۱۰ روز دیگر می‌خواست برود منطقه. به‌دنبال این بود به مادرش سواد یاد بدهد. می‌گفت شاید فردا مُردم. مادرم باید بتواند از اتفاقات زمانه مطلع بشود و روزنامه بخواند.

بعد از مدتی راهی جبهه شد. منصور سلمانی که به‌خاطر شرایط جنگی تنها راه ارتباطی‌اش با خانواده نامه بود، به دلیل نداشتن سواد کافی مادر این فرصت را از دست داده بود و حسرت می‌خورد که چرا زودتر از این‌ها به مادرش خواندن و نوشتن یاد نداده بود.

روزی یکی از رزمنده‌ها منصور را صدا کرد و گفت: «فقط تو نامه نداشتی که تو هم نامه‌دار شدی». نامه از مادرش بود. فقط یک خط نوشته بود: «منصور پسر عزیزم همیشه سلامت باش. برات دعا می‌کنم». منصور که انگار الماس در دستانش بود نامه را چند باری بوسید. گفت که دیگر حالا غیر از شهادت چیزی نمی‌خواهم. دست آخر اسفند ۱۳۴۲ به آن هم رسید.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.