(یادامام وشهدا)  زخم هایتان یادمان رفت  و آرمان هایتان را قاب گرفتیم
(یادامام وشهدا)  زخم هایتان یادمان رفت  و آرمان هایتان را قاب گرفتیم

(یادامام وشهدا) زخم هایتان یادمان رفت و آرمان هایتان را قاب گرفتیم

شاید در بهشت بشناسمت!

شاید در بهشت بشناسمت!

این جمله سرفصل یک داستان بسیار زیبا و پندآموز است که در یک برنامه‌ی تلوزیونی مطرح شد. مجری یک برنامه‌ی تلوزیونی که مهمان او فرد ثروتمندی بود، این سوال را از او پرسید: مهم‌ترین چیزی که شما را خوشبخت کرد چه بود؟

فرد ثروتمند چنین پاسخ داد: چهار مرحله را طی کردم تا طعم حقیقی خوشبختی را چشیدم.

در مرحله‌ی اول گمان می‌کردم خوشبختی در جمع‌آوری ثروت و کالاست، اما این چنین نبود.

در مرحله‌ی دوم چنین به گمانم می‌رسید که خوشبختی در جمع‌آوری چیزهای کمیاب و ارزشمند است، ولی تاثیرش موقت بود.

در مرحله‌ی سوم با خود فکر کردم که خوشبختی در به دست آوردن پروژه‌های بزرگ مانند خرید یک مکان تفریحی و غیره است، اما باز هم آن‌طور که فکر می‌کردم نبود.

در مرحله‌ی چهارم اما یکی از دوستانم پیشنهادی به من داد. پیشنهاد این بود که برای جمعی از کودکان معلول صندلی‌های مخصوص خریده شود، و من هم بی‌درنگ این پیشنهاد را قبول کردم.

اما دوستم اصرار کرد با او به جمع کودکان رفته و این هدیه را خود تقدیم آنان کنم. وقتی به جمعشان رفتم و هدیه‌ها را به آنان تحویل دادم، خوشحالی که در صورت آنها نهفته بود واقعا دیدن داشت! کودکان نشسته بر صندلی خود به شادی و بازی پرداخته و خنده بر لب‌هایشان نقش بسته بود. اما آن چیزی که طعم حقیقی خوشبختی را با آن حس کردم چیز دیگری بود!

هنگامی که قصد رفتن داشتم، یکی از آن کودکان آمد و پایم را گرفت! سعی کردم پای خود را با مهربانی از دستانش جدا کنم اما او درحالی که با چشمانش به صورتم خیره شده بود این اجازه را به من نمی‌داد!

خَم شدم و خیلی آرام از او پرسیدم: آیا قبل از رفتن درخواستی از من داری؟ این جوابش همان چیزی بود که معنای حقیقی خوشبختی را با آن فهمیدم...

او گفت: می‌خواهم چهره‌ات را دقیق به یاد داشته باشم تا در لحظه‌ی ملاقات در بهشت، شما را بشناسم. در آن هنگام جلوی پروردگار جهانیان دوباره از شما تشکر کنم!

حکایت #کثیر_بن_شاذان می گوید :

حکایت

#کثیر_بن_شاذان می گوید :

روزی #امام_حسین علیه السلام در مسجد نشسته بودند و من به حضرت نگاه می کردم .

در همین حال ، فرزندش #علی_اکبر علیه السلام نزد ایشان آمد و از پدر انگور خواست در حالی که فصل انگور نبود .

ناگهان دیدم سیدالشهداء علیه السلام با دست به دیوار پشت سرشان ضربه ای زدند و از آن دیوار انگور و موز تازه بیرون آمد و از آن انگور به علی اکبر علیه السلام خوراندند .

سپس فرمودند :

« ما عندالله لأولیائه اکثر .

آنچه نزد خداست ، برای اولیائش فراوان تر است »

منبع :

مدینة المعاجز ، ج ۳ ، ص ۴۵۲

برنامه مراسم سالگرد درگذشت همسر امام خمینی و حجت الاسلام احمد خمینی

https://s6.uupload.ir/files/%D8%A8%D8%B1%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87_%D9%85%D8%B1%D8%A7%D8%B3%D9%85_co5h.jpg

برنامه مراسم سالگرد درگذشت همسر امام خمینی و حجت الاسلام احمد خمینی

این مراسم  روز پنجشنبه ۲۶ اسفند ماه در حرم امام برگزار خواهد شد/ روابط عمومی آستان امام خمینی

با منافقین چه کنیم؟

https://s6.uupload.ir/files/%D8%A8%D8%A7_%D9%85%D9%86%D8%A7%D9%81%D9%82%DB%8C%D9%86_vsx.jpg

با منافقین چه کنیم؟

امام خمینی (ره):

آنقدری که اسلام تکیه کرده است بر اینکه منافقین را از بین ببرد یا اصلاحشان کند، برای کفار اینطور نیست. انسان می داند با آدم کافر چه بکند، اما با منافقین نمی داند چه کند. زمان پیغمبر هم همین طور بوده است. و در اسلام از منافقین بیشتر تکذیب شده است و منافق اوضح مصادیق کفر است.

#امام_خمینی

صحیفه امام؛ جلد ۱۶؛ صفحه ۱۱۱

صحیفه نور جلد 17 صفحه 133

مورخ: ۲۴ اسفند ۱۳۶۰

۱۵ سالش بود، شب عملیات غسل شهادت کرد و لباس تمیز و معطر پوشید. گفته بود....

https://s6.uupload.ir/files/%DB%B1%DB%B5_%D8%B3%D8%A7%D9%84%D8%B4_bpjy.jpg

۱۵ سالش بود، شب عملیات غسل شهادت کرد و لباس تمیز و معطر پوشید. گفته بود میخوام موقع شهادت با بوی‌خوش به آغوش مولام برم...

تو #کانال_کمیل شجاعانه با آرپی‌جی سنگر دوشکای دشمن رو زد...

مجروح شد، گذاشتنش کنار دیواره‌ کانال. خمپاره کنارش فرود اومد، ترکش سرش رو برد...

#علی_شکرریز