(یادامام وشهدا)  زخم هایتان یادمان رفت  و آرمان هایتان را قاب گرفتیم
(یادامام وشهدا)  زخم هایتان یادمان رفت  و آرمان هایتان را قاب گرفتیم

(یادامام وشهدا) زخم هایتان یادمان رفت و آرمان هایتان را قاب گرفتیم

مامور سرشماری: سلام . مادر جان میشه لطفا بیای دم در ؟

مامور سرشماری:

سلام . مادر جان

میشه لطفا بیای دم در ؟

سلام پسرم .. بفرما ؟

از سر شماری مزاحمت میشم .

مادر تو این خونه چند نفرید ؟

اگه میشه برو شناسنامه هاتونو بیار بنویسمشون ..

مادر لای در رو بیشتر باز کرد

و

با سر گردنش

سر و ته کوچه رو

یه نگاهی انداخت ...

چشماش پر شد ازاشک و گفت :

پسرم

قربونت برم

میشه ما رو فردا بنویسی ؟

مادر چرا ؟

مگه فردا میخواید بیشتر بشید ؟!!

برو لطفا شناسنامتو بیار

وقت ندارم .

آخه پسرم 34 سال پیش رفته جبهه

هنوز برنگشته

شاید فردا برگرده ..

بشیم دو نفر .

سر شمار

سری انداخت پایین و رفت .

مغازه دارمیگفت

الان 31 ساله

هر وقت از خونه میره بیرون

کلید خونش رو میده به من

و میگه :

آقا مرتضی

اگه پسرم اومد

کلیدرو بده بهش بره تو ..

چایی هم رو سماور حاضره ..

آخه خسته س

باید استراحت کنه ..

شادی روح همه اونایی که

از جان خودشون گذشتند

و رفتند

تا ما باشیم..

شادی روح غیور مردانی که

ایستادند وتسلیم نشدن

karballa_ir

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.