(یادامام وشهدا)  زخم هایتان یادمان رفت  و آرمان هایتان را قاب گرفتیم
(یادامام وشهدا)  زخم هایتان یادمان رفت  و آرمان هایتان را قاب گرفتیم

(یادامام وشهدا) زخم هایتان یادمان رفت و آرمان هایتان را قاب گرفتیم

داستان مدافعان حرم قسمت 43

داستان مدافعان حرم قسمت 43

زهرا به اصرار بامن راهی مزارشهدا شد

وقتی قدم به مزارشهدا گذاشتم

یاد چندهفته پیش افتادم که پیکرپاک سیدرسول پسرداییم روی دست مردم تواین مزار برای همیشه آرام خوابید

به رسم احترام و ادب اول رفتیم مزارسیدرسول

یک ردیف بعداز مزارسیدرسول

مزارشهدای گمنام مدافع حرم بود

-زهرا میشه تنهام بذاری

میخام با این گمنام ها تنها باشم

زهرا: باشه آجی

نشستم کنار مزارشهیدگمنام مدافع حرم

چرا اینجا خوابیدی ؟

مادرت چشم انتظارت نیست ؟

زن داشتی؟

یا مثل مرتضی من عقدکرده بودی؟

میدونم عاشق بودی

میدونم یه عشق زمینی داشتی

میدونی شهدا منو تا اینجا کشوندن

من اصلا محجبه نبودم

من فقط یه نخبه علمی بودم

شما چادربهم دادید

شما مرتضی به من دادید

خیلی انتظار سخته

من میدونم لیاقت میخاد زن شهیدشدن

اومدم بگم این لیاقت اگه قسمتم شد

اگه مرتضی من آسمانی شد

فقط فقط صبرش بهم بدید

فاتحه خوندم پاشدم برم پیش زهرا

چندقدم مونده به زهرا

چشمام سیاه شد

و از حال رفتم

چشمامو که باز کردم دیدم تو بیمارستانم

مامانم و بابام

مادر مرتضی

زهرا

پیشم بودن

عزیزجون:مادر فدات بشه چرا خودتو عذاب میدی انقدر

یه ذره محکم باش

یه ذره صبر زینبی داشته باش

- مامان خیلی سخته خیلی

بعداز اتمام سرم دکتر اجازه مرخصی داد

مادرم اصرارداشت برم خونه ی خودمون اما من نمیخاستم

از جایی که بوی مرتضی میده دور بشم

امروز بایدمیرفتم دانشگاه حلقه صالحین  داشتم

مربی حلقه بودم

همه دانشگاه خبرداشتن

مرتضی من و علی آقا بعنوان مدافع حرم رفتن سوریه

وارد حسینه دانشگاه شدم

بچه ها اومده بودن

بسم الله الرحمن الرحیم

بعد از تلاوت چند آیه از قرآن

دخترا امروز میخوایم در مورد دفاع از حرم صحبت کنیم

نظرتون آزادانه درمورد دفاع از حرم و مدافعین حرم بگید

*برای چی میرن ؟

بخاطر پول از زن و بچه شون میگذرن ؟

&اصلا به ما چه مگه تو کشور ما جنگه ؟

عربها چه به ما

خودمون فداشون کنیم

اگه اونا نرن برای دفاع داعش الان تو نمک آبرود آفتاب گرفته بود

بچه ها شما نظرتون گفتید همه

حالا حرفای منو گوش کنید

بچه ها ما از بچگی با عشق به امام حسین (ع) بزرگ شدیم

همش میگفتیم اگه کربلا بودیم فلان میکردیم

خب الان دشمن یه سری آدم ازخدا بیخبر جمع کرده

که هدفشون خشن نشون دادن چهره اسلام هست

بچه ها بدون رودرواسی چندتاتون ماهواره دارید

سامره شما بگو

تو چندتا فیلم از رسانه های غربی آدم بده سریال اسمش از ائمه بوده

آدم خوبه عایشه ،عثمان و عمر .....

سامره : همه

نرگس : خب بچه ها ببینید اینطوری که دارن چهره  ائمه  تو ذهن اونور آبی ها خراب میکنن

الان یه سری جمع کردند علناً اسلام وخشن نشون بدن

لپ تابم روشن کردم

بچه ها ۳ تا فیلم بهتون نشون میدم توضیحشم زیرش هست

ازم توضیح نخواید که بی حیا هست گفتنش

فیلم اولی فروش بانوان سوری بعنوان برده است

فیلم دوم جهاد نکاح

فیلم سوم شهادت یه مدافع ایرانی

بچه ها بنظرتون اینجور پریدن به سوی معشوق و گفتن ذکر یاحسین با پول میشه؟

بچه ها شما همتون منو میشناسید از عشقم به آقای کرمی هم باخبرید

از مریضی این مدتم باخبرید

ازوضع مالی عالی خانواده من و آقای کرمی همینطور

صدام لرزید بچه ها به جدم قسم هیچکدوم از مدافعین پول نمیگرن

ناموس شیعه درخطره

کربلا به پاست

مردامون نرن حضرت زینب دوباره اسیر میشن

بچه ها سالهای بین ۵۹-۶۸ نیرو بعث به کشور ما حمله کرد

هیچ کشوری به ما کمک نکرد

۹۰خورده ای کشور

نیروی بعث تا بن دندان مسلح کردن

بچه هامون شهید شدن خرابی ها بار اومد

بچه ها ما شیعه ایم باید پشت هم باشیم

ما مزه جنگ کشیدیم

بعداز جنگ مزه آرامش به لطف امام زمان و از لطف رهبری سیدعلی داریم

 ما وظیمونه به سوریه کمک کنیم

 امیدوارم قانع شده باشید

چرا مدافعین حرم میرن

با صلوات بر محمد و آل محمد پایان جلسه

اللهم صلی محمد و ال محمد و عجل فرجهم

ادامه دارد...

نویسنده:محیاسادات هاشمی

به سمت خدا

نشر_صدقه_جاریست

داستان مدافعان حرم قسمت 44

داستان مدافعان حرم

قسمت 44

ماشین روشن کردم به سمت خونه مرتضی اینا حرکت کردم آویزتوماشین عکس مرتضی بوددستمو بردم سمت عکس گفتم

مرتضی دلم برات یه ذره شده.نکنه خیلی عاشق حرم بشی بپری مرتضی میدونم آره زهرا خواهرت مائده سادات عروس برادرم شریطشون.خیلی سخترازمن هستش اما مرتضی همه نمیتونم بشن حضرت زینب یک دفعه صدات تو ماشین میپیچه

ساداتم مثل حضرت زینب چیه؟بوی خانم حضرت زینب که میشه گرفت؟روزای سختی در پیش داری

بعد بوی حضرت زینب بگیر یهو زدم رو ترمز خوب بودکمربند بستم واگرنه صددرصد سرم میشکست

زدم زیر گریه یا حضرت زینب خود ذره ای از صبرت بهم بده رسیدم خونه مرتضی اینا -سلام مامان

زهرا کجاست؟سلام عزیز مادر

زهرا گفت این در و دیوار بهش فشار میاره رفت خونه خودش

-مامان اگه اجازه میدید من یه سر برم به زن و بچه  سیدهادی بزنم

برو عزیزمادر

نرگس سادات -بله مامان

تو واقعا راضی هستی که شوهرت رفته دفاع از دختر أمیرالمومنین؟

-آره مامان با عمق جان راضیم

الان برای سرانجام این اعزام راضیم به راضی خدا .من برم وارد کوچه سیدهادی اینا شدم سیدهادی برادرزاده ام ۴سال از منو نرجس سادات بزرگتره چندروزی قبل از اعزامش دخترش دنیا آمد اسمش گذاشت زینب سادات اما رفت سوریه دنیا اومدن زینب پاگیرش نکرد همونطور که بی تابی من مرتضی زمین گیر نکرد زنگ زدم مائده در باز کرد*سلام عمه جان خوبید؟خوش اومدید؟-ممنون عزیز عمه تو خوبی ؟سادات کوچلو خوبه؟وارد خونه شدیم *اونم خوبه

خوابیده بچم -مائده جان عزیزم کم کسری ندارید که در نبود هادی

*نه عمه از اول عقدمون تا الان هرماه یه مبلغی میرختیم به صاحب مشترکمون.الان اون حساب است

-خب خداشکر*عمه میخام از طرف بسیج محلات بهم یه پروژه پیشنهاد شده اگه شما و زهرا هم میخاید اسمتون بدم -چه پروژه ای عزیز عمه *پروژه مصاحبه مدافعین حرم -یعنی چی؟لیست رزمندها وجانبازان میدن باهشون مصاحبه میکنیم سپاه نمیخاد مثل دوران بعد از جنگ تحملی میشه تازه بعداز۳۰سال یاد جمع آوری خاطرات جبهه و جنگ افتادن و متاسفانه عده ای زیادی از رزمنده ها و جانبازان شهید شدن و اینکه میخان از خانواده شهدا DNA بگیرن برای شهدای گمنام مدافع حرم حالا اگه میخاید اسم شماها بدم -آره عزیزم بده

همین حین صدای گریه زینب سادات بلندشد مادرش رفت سمت اتاق خواب..دخمل مامان

عشق مامان چرا گریه میکنی؟

بیا بریم ببین مهمون داریم زینب گرفتم بغلم.سلام خانم گل

وای مائده چقدر شبیه هادی شده

یه نیم ساعتی دیگه هم نشستم

خب مائده جان من برم عزیزم

*عمه ناهار پیش ما باشید-نه عزیزم برم یه سرم خونه خودمون دلم برای آقاجون تنگ شده.ماشین پارک کردم .زن عموم دیدم

این زن عموم دو سال پیش خیلی اومد خواستگاریم برای پسرش اما من گفتم نه.بعدش رفت دخترخاله ام بعنوان عروس انتخاب کرد،الان خدا بخیر کنه میخاد چه زخم زبانی بزنه رفتم سمتش -سلام زن عموخوب هستید؟پسرعمو وعروس عمو خوبن؟زن عمو:سلام الحمدالله

نرگس جان بدت نیادا اما خداشاکرم عروسم.نشدی.چون.بخاطر۱۰۰

میلیون پول شوهرت راهی سوریه کردی سرم انداختم پایین و هیچی نگفتم قطرات درشت اشک از چشمام راهی صورتم شد

زن عمو:خوب کاری نداری دخترم

زنگ در زدم مامانم تا منو دید گفت خاک توسرمـ...نرگس چی شده ؟

چراگریه میکنی؟-مامان چرا مردم فکر میکنند پول میدن

اصلا کدوم زنی حاضر تو اوج جوانی تنها بشه برای پول اصلا حال خوش بچه های مدافع موقع شهادت به پول گرفتن میخوره

عزیزجون:نرگس دخترم برو استراحت امروز پیش خودمون بمون دلمون برات تنگ شده -چشم

عزیزجون:بی بلا..خودم تو یه بیابان بی آب و علف دیدم

هیچکس نبودشروع کردم به دادزدن..کســــــــــــی اینجانیست؟

کســــــــی اینجا نیست؟لباس عربی با نقاب و چادر عربی سرم بودشروع کردم به راه رفتن تو بیابان صدای طبلهای جنگی و شیع های اسبا و شیپور ازفاصله نزدیکی میومدچند مترکه رفتم جلو یه آقا دیدم صداش کردم ببخشید برادر روش برگردون طرفم دیدم مرتضی است دویدم سمتش اون لباس جنگی تنش بود زره و شمشیر -مرتضی اینجا کجاست؟چرا ما اینطوری لباس تنمون+اینجا کربلاست بیا بریم پیش.آقاامام حسین رفتیم.جلودیدم.آقامون.امام.حسین،حضرت عباس وخیلی ازافراد حاضر درکربلا اونجا بودن یهویه خانم نورانی رفت پیش امام حسین

حسین برادرم یاران من آمده اند تا دررکابت باشنداذن میدانش بده برادر جنگ شروع شد سرها بریده شدمرتضی.اومد پیشم.نرگس زینب وار رفتار کن به وسط میدان رفت

نیزه بالارفت تا در قفسه سینه اش ماندگار بشودکه دادزدم نــــــــــــــــــه یا امام رضا خودت کمکش کن نرگس نرگس بابا از خواب.بیدارشو نرگس عزیز بابا پاشو سرم گذاشتم روسینه آقاجون بابا خیلی سخته خیلی سخته هشت روز ازرفتن مرتضی میگذشت که مائده سادات زنگ زد...

ادامه دارد...

نویسنده:محیاسادات هاشمی

به سمت خدا

نشر_صدقه_جاریست

جنازه بی سرشو پیدا کردن!

http://uupload.ir/files/wcdu_%D8%AC%D9%86%D8%A7%D8%B2%D9%87.jpg

جنازه بی سرشو پیدا کردن!

تو جیبش یه کاغذ پیدا کردن که نوشته بـود:

بـی سـر وسـامان تـوام یاحسیـن

برای شادی روح شهدا

وامام شهداصلوات

۲۵ اسفندماه؛ بازگشت پیکر مطهر ۱۰۰ شهید دفاع مقدس به کشور

http://uupload.ir/files/wlaf_%DB%B2%DB%B5_%D8%A7%D8%B3%D9%81%D9%86%D8%AF%D9%85%D8%A7%D9%87.jpg

۲۵ اسفندماه؛ بازگشت پیکر مطهر ۱۰۰ شهید دفاع مقدس به کشور

سردار باقرزاده:

پیکر مطهر 100 تن از شهدا در جنوب کشور عراق در استان‌های بصره و میسان و مناطق زبیدات، شلمچه، کتیبان و جزایر اروند پیدا شده است

این شهدا در روز شنبه، 25 اسفند ماه 97، ساعت 10 صبح از اسکله بندر خرمشهر به آغوش وطن بازخواهند گشت.

https://tn.ai/1964809

TasnimNews

یکی از عجیب ترین سرگذشت ها در میان شهدا

http://uupload.ir/files/kzy1_%DB%8C%DA%A9%DB%8C_%D8%A7%D8%B2.jpg

یکی از عجیب ترین سرگذشت ها در میان شهدا

او که در کودکی همبازی یکی از مشهورترین خوانندگان لس‌آنجلسی در فیلم «مراد و لیلا» بود (لیلا فروهر)، در ادامه مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کند و به فلسطین، سوریه و در آخر آبادان دوران دفاع مقدس می‌رود. آکروبات‌باز و بازیگر دهه 40، در سال‌های پایانی دهه 50 در نقش یک چریک و رزمنده چابک و ماهر انقلابی در صحنه زندگی به خوبی ظاهر می‌شود

او میگفت در این انقلاب نوپا احتمال کودتا هست برای همین ۱.۵ سال به همراه همسرش به خارج از کشور رفت تا آموزش نظامی ببیند، آوازه او به گوش یاسر عرفات هم می رسد

شهید_مجید_فریدفر همرزم شهید چمران در خارج از کشور، در روز‌های اولیه جنگ تحمیلی و در جریان حصر آبادان، هنگامی که ریاست کمیته تجریش را بر عهده داشت، به شهادت رسید.

مزار پاک این شهید در قطعه ۲۴ بهشت زهرا سلام الله در جوار مزار خلبان شهید احمد کشوری قرار دارد

کتاب آخرین نقش از انتشارات روایت فتح گوشه ای از زندگانی اوست

هابیلیان(پاسخی به کانال های ضد دین)

Habiliyan