(یادامام وشهدا)  زخم هایتان یادمان رفت  و آرمان هایتان را قاب گرفتیم
(یادامام وشهدا)  زخم هایتان یادمان رفت  و آرمان هایتان را قاب گرفتیم

(یادامام وشهدا) زخم هایتان یادمان رفت و آرمان هایتان را قاب گرفتیم

هزینه‌های سفر همراهان امام خمینی در پرواز پاریس به تهران از آنها گرفته شد

https://uupload.ir/files/22pw_%D9%87%D8%B2%DB%8C%D9%86%D9%87%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C.jpg

هزینه‌های سفر همراهان امام خمینی در پرواز پاریس به تهران از آنها گرفته شد

امام پیغام داده بودند کسانی که می‌خواهند با من بیایند خانواده‌هایشان را نیاورند، زن و بچه‌هایشان را نیاورند، خودشان هم این کار را کردند چون احتمال خطر می‌دادند.

مرحوم حاج‌مهدی عراقی رضوان‌‌الله‌علیه مسئول تهیه بلیت و تنظیم مسائل مسافرهایی بود که قرار است با امام حرکت کنند. در این سفر خبرنگاران زیادی پیشنهاد داده بودند باشند مع‌ذلک به آنها یادآوری شده بود این احتمال وجود دارد که خطری پیش بیاید و علی‌رغم اینکه در این حرکت‌ها بسیاری از خبرنگاران جهانی را می‌خرند تا بیایند و خبر دقیق را تهیه کنند، یادآوری شد هرکس که می‌خواهد با این پرواز بیاید، هزینه پرواز و سفرش را خودش باید بپردازد و به هیچ‌کس آوانس داده نشد.

خاطراتی از حجت‌الاسلام محمود دعایی، ویژه‌نامه کیهان، ۱۲ بهمن ۶۲

#زمستونم_بهاره/تبیان

خاطره راننده ماشین امام در ۱۲ بهمن

https://uupload.ir/files/pvx8_%D8%AE%D8%A7%D8%B7%D8%B1%D9%87.jpg

خاطره راننده ماشین امام در ۱۲ بهمن

بعد از اینکه ‌احمدآقا سوار ماشین شدن به طرف بهشت زهرا راه افتادیم.... اولین جایی که ماشین توقف کرد تو میدون فرودگاه بود. مسیر باند تا میدون فرودگاه رو که ۲۰۰ متر بیشتر نبود به خاطر ازدحام مردم به زحمت رفتیم.

همین که تو میدون متوقف شدم فهمیدم که اگه لحظه‌ای برای حرکت تردید کنم اصلاً نمی‌تونم امام رو به بهشت زهرا برسونم. چون هر آن ازدحام جمعیت بیشتر می‌شد. جلوی دانشگاه تهران، تراکم جمعیت انقدر بود که اصلاً ماشین روی دست مردم بود و به خاطر فشار مردم به چپ و راست می‌رفت، ولی همین که یک لحظه احساس کردم ماشین از دست مردم رها شده، پدال گاز رو گرفتم و حرکت کردم و به سمت خیابان امیریه پیچیدم... وقتی به بهشت‌زهرا رسیدم دیگه اونجا مردم خودشون ماشین رو حرکت می‌دادن، فرمون گاهی از دستم خارج می‌شد.

لحظه به لحظه تراکم جمعیت بیشتر می‌شد تا اینکه به نقطه‌ آخری رسیدیم که امام پیاده شدند و دیگه ماشین هم خاموش شد.

#زمستونم_بهاره/تبیان

خاطره سربازی که حاج قاسم را تفتیش کرد.

خاطره سربازی که حاج قاسم را تفتیش کرد.

چند سال پیش تازه مردم با چهره حاج قاسم آشنا شده بودند و مراسم بزرگداشت شهدا تو یکی از حسینیه های سپاه بود.

طبق معمول گیت بازرسی جلوی در بود و منم بیرون وایساده بودم تا ببینم کیا میاند.

یهو دیدم حاج قاسم با لباس شخصی و تنها اومد جلوی گیت، سرباز ایشون رو نشناخت و مثل بقیه حاج قاسم رو تفتیش بدنی کرد و ایشون هم نه چیزی گفت و نه اعتراضی کرد و با احترام کامل رفتار کرد.

بعدش همه اومدن به سرباز گفتن میدونی کی رو تفتیش کردی.

فرماندهش که به سرباز توپید؛ حاجی شاکی شد که تو باید تشویقش کنی نه تنبیه.

« مهدی یزدی»

#سرباز

Habiliyan