(یادامام وشهدا)  زخم هایتان یادمان رفت  و آرمان هایتان را قاب گرفتیم
(یادامام وشهدا)  زخم هایتان یادمان رفت  و آرمان هایتان را قاب گرفتیم

(یادامام وشهدا) زخم هایتان یادمان رفت و آرمان هایتان را قاب گرفتیم

نامه ی یک اسیر در بند رژیم عراق به امام خمینی(ره) و پاسخ امام (ره)

نامه ی یک اسیر در بند رژیم عراق به امام خمینی(ره) و پاسخ امام (ره)

بسم الله الرحمن الرحیم‌

 پدر جان، سلام؛ امیدوارم حالتان خوب باشد. راضی نمی‌شدم مزاحم اوقات شریفتان گردم، لکن دیگر قدرت تحمل دوری را نداشتم؛ لذا تصمیم به نوشتن نامه برایتان گرفتم.... پدرم باور کنید تحمل سختی راحت است، اما تحمل بر فراق یار دشوار است. پدرم من از بلاد غربت از گوشه زندان غم غبار آلود از هجر_دوست، با چشمانی غمزده، در انتظار رویت نامه را می‌نویسم. پدرم نامه‌ام را اجابت کن. با جواب خویش گرد و غبار غم را از چهره زردمان پاک کن، تا چشم ما با دیدن خَطَّت نور گیرد، روشن و منور گردد.... فرزندان افسرده خویش را با کلام مسیحایی‌ات جانی دوباره بخش، و دل خسته دلان در راه مانده را جلایی تازه ده. پدرم برای دریافت جواب لحظه شماری می‌کنم.

 فرزند کوچکت، محمد رنجبر

بسمه تعالی‌

فرزند بسیار عزیزم، از نامه دلسوزانه شما بسیار متاثر گردیدم. من ناراحتی شما عزیزان_دربند را احساس می‌کنم. شما هم ناراحتی پدرتان را که فرزندان عزیزش دور از وطن هستند احساس کنید. عزیزان من سید و مولای همه ما، حضرت موسی بن جعفر (ع)، بیش از همه شماها و ماها در رنج و گوشه زندان به سر بردند. برای اسلام عزیز شما صبر کنید. خداوند فرج را ان شاء الله تعالی نزدیک می‌نماید؛ و پدر پیر شما را با دیدن شما شاد می‌فرماید. به همه عزیزان دربند سلام مرا برسانید. من از دعای خیر فراموشتان نمی‌کنم. خداوند حافظ شما باشد.

امام_خمینی

صحیفه نور؛جلد 21؛ صفحه51

مورخ: 1367/09/01

Sh_Aviny

سیدجلال فاطمی

هر_روز_با_شهدا

هر_روز_با_شهدا

اشک_شوق_اسراى_عراقى....!!

شب سوم عملیات والفجر هشت، چهار اسیر عراقی مجروح را به پست امداد آوردند، فوری با بچه ‌ها مشغول پانسمان زخم‌ های آنها شدیم، زخم بدن آنها از نیروهای رزمنده ایران نبود، از خودشان سئوال کردم چطور مجروح شدند؟ گفتند: «وقتی تصمیم گرفتند خودشان را تسلیم نیروهای ایران کنند، بعثی‌ ها آنها را از پشت هدف گلوله قرار دادند،» دو نفر آنها از ناحیه کمر و دو نفر دیگر از ناحیه دست و پا مجروح شده بودند.

آمبولانس در کار نبود، در حالی که دست اسرا را با سیم برق بسته بودند، آنها را پشت یک تویوتا سوار کردند تا به اسکله کنار اروند منتقل شوند، کسی نبود که همراه اسرا برود، گفتم: خودم می‌ روم. یک اسلحه کلاش گرفتم و قبل از این که سوار ماشین شوم آن را مسلح کردم.

اسرای عراقی که محبت مرا موقع پانسمان زخمهایشان دیده بودند از این که من همراهشان می‌ رفتم راضی بودند، وقتی ماشین ما از جاده خاکی خارج شد و روی جاده آسفالته فاو ـ بصره قرار گرفت، دیدم یکی از اسرا که سیم دستش باز شده بود، دست خود را به سمت من گرفت که دوباره ببندم، از حالت آنها مشخص بود که از جنگ بریدند و به همین خاطر هم خود را تسلیم کردند....

برای آن که به آنها بگویم که برادر ما هستند و ما با اسرا خوب رفتار می‌ کنیم، سیم دستش را باز کردم و به بیرون پرتاب کردم، این عمل من باعث شد اشک عراقی‌ ها در بیاید و در آن تاریکی پشت تویوتا به دست و پای من بیفتند و تشکر کنند، آنها دست به جیبهاشان کردند و هر کدام سعی کردند با دادن یک هدیه از من تشکر کنند، یکی از آنها پیچ گوشتی کوچکی به من داد و دیگری....

و در همین حال وارد شهر فاو شدیم، به آنها گفتم که این شهر فاو است، اسرای عراقی با تعجب به هم نگاه کردند و داشتند با هم بحث می‌ کردند، دست و پا شکسته به عربی سئوال کردم: «چه خبر شده؟» یکی از اسرا گفت: «به ما گفته بودند که شهر فاو را از نیروهای ایرانی پس گرفته ‌ایم، اما الان می بینیم که دروغ می‌ گفتند.»

کنار اسکله اروند، اسرای عراقی را تحویل بچه‌ های اطلاعات و عملیات دادم و با اسرا خداحافظی کردم.

راوى: رزمنده دلاورِ واحد بهدارى لشکر ٢٥ کربلا رضا دادپور

شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات

اندک اندک بعد جنگ دلها گرفت

اندک اندک بعد جنگ دلها گرفت

باگناه کردن صفا از ما گرفت

اندک اندک کوچه ها بی نور شد

از اسامی شهیدان دور شد

اندک اندک جنگ نرم آغاز شد

با گنه ، درهای شهوت باز شد

اندک اندک بی حجابی باب شد

چادری شاگرد و بانوی فشن ارباب شد

چادری ها در مثل اُمّل شدند

موفشن ها در عوض چون گل شدند

اندک اندک اغتشاشی شد به پا

بی بصیرت ها شدند در آن رها

اندک اندک سینه ها شد تنگ تنگ

فتنه گرهامان شدند مردان جنگ

اندک اندک دشمنان رذل و پست

روز عاشورا شدند چون گرگ، مست

روز عاشورا بجای هروله

دیده ام هر مرد و زن در هلهله

کو کجاست عمار آن مرد غریب ؟

تا نگوید أین عمار آن حبیب...

[نادعلی پاقلعه نژاد]

امام خمینی (ره):

http://uupload.ir/files/9ipv_%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85_%D8%AE%D9%85%DB%8C%D9%86%DB%8C_(%D8%B1%D9%87).jpg

امام خمینی (ره): آنچه که به سر انسان می‌آید از خیر و شر، از خود آدم است، آنچه که انسان را به مراتب عالی انسانیّت می‌رساند کوشش خود انسان و آنچه که انسان را به تباهی..

TebyanOnline