(یادامام وشهدا)  زخم هایتان یادمان رفت  و آرمان هایتان را قاب گرفتیم
(یادامام وشهدا)  زخم هایتان یادمان رفت  و آرمان هایتان را قاب گرفتیم

(یادامام وشهدا) زخم هایتان یادمان رفت و آرمان هایتان را قاب گرفتیم

یادی_از_شهدا

http://uupload.ir/files/svga_%DB%8C%D8%A7%D8%AF%DB%8C.jpg

یادی_از_شهدا

گفتگو با زهرا عباسی همسر شهید مدافع حرم محسن حججی

یک ساعت نشده محسن تماس گرفت. صدایش که آمد بغضم ترکید. تمام آن اضطراب شد اشک. فقط پرسیدم: «خوبی؟» گفت: «بله.» گفتم: «همین برام مهم بود. دیگه به من زنگ نزن.» تماس را قطع کردم، اما بیش‌تر دلتنگش شدم.

بیشتر بخوانید:

yon.ir/sn5ES

حاضرم فرزند دیگر خود را هم فدای حضرت زینب (س) کنم

حاضرم فرزند دیگر خود را هم فدای حضرت زینب (س) کنم

مادر شهید مدافع حرم «علی عظیمی»:

خداوند در زندگی‌ چهار فرزند به من عطا کرد که سال‌های قبل ۲ فرزند خود را از دست دادم و هنگامی که «علی» برای نخستین‌بار قضیه اعزام خود به سوریه را با من مطرح کرد، من در جواب گفتم: «طاقت دوری و از دست دادن فرزند دیگرم را ندارم»، علی در جواب گفت: «مادر من که لیاقت شهادت ندارم و اگر روزی شهادت نصیبم شد، به من افتخار کنید و در از دست دادن من ناراحت نباشید که ان‌شاءلله حضرت زینب (س) به شما صبر می‌دهد».

وقتی ساک سفر علی را می‌بستم، از من خواست برایش دعا کنم و من به او گفتم: دعا می‌کنم مانند سردار «حاج قاسم سلیمانی» که خدمت‌گزار این نظام و ولایت است، شما هم به این نظام و رهبرت خدمت کنی و «علی» در جواب گفت: «من خاک کف پای سردار سلیمانی هم نیستم و نباید من را با ایشان مقایسه کنید».

در آخرین وداع، «علی» اصرار داشت که من را حلال کنید و طوری رفتار کرد که بفهماند که دل از من بکنید و یک نگرانی به من دست داد که حس کردم آخرین باری است که «علی» را می‌بینم.

من چشم انتظار «علی» هستم و اکنون یک سال است که از فرزندم خبری ندارم و دلم می‌خواهد حضرت زینب (س) پیکر «علی» را برای من بفرستد و من را از چشم انتظاری در بیاورد و من یک‌بار دیگر فرزند شهیدم را در آغوش بگیرم.

سپاه ایران

sepahiran313