-
داستان مدافعان حرم قسمت 27
جمعه 17 اسفند 1397 21:52
داستان مدافعان حرم قسمت 27 یه جوری ایام اعتکاف خونه ما خالی میشد امسال رقیه سادات بخاطر جوجه ها نرفت اعتکاف برادرام که کارمندن دوروز مرخص میگرن میرن وقتی بهشون گفتم منم مثل معتکفم همه تشویقم کردن مامان که چقدر خداشکر من با زهرا دوست بودم زهرا مسئول خواهران اعتکاف بود برادرش مسئول آقایون سه روز تا اعتکاف مونده بود من...
-
داستان مدافعان حرم قسمت 14
جمعه 17 اسفند 1397 21:48
داستان مدافعان حرم قسمت 14 راوی مرتضی: از حاج حسن و خانوادش خداخافظی کردیم چندمتر اونطرف تر برادرم مجتبی کنار ماشین ایستاده بود باهم دست دادیم و روبوسی کردیم بازهرا خواهرمون فقط دست داد از بچگی پدرم بهمون یادداده بود جایی که نامحرم است باخواهرامون فقط دست بدیم مجتبی: زیارت قبول - ممنون سوار ماشین شدیم از چهره منو زهرا...
-
داستان مدافعان حرم قسمت 37
جمعه 17 اسفند 1397 10:54
داستان مدافعان حرم قسمت 37 مرتضی اینا برای یه پروژه از طرف دانشگاه برده بودن نیروگاه هسته ای اهواز زهرا هم شدیدا مشغول کارهای عروسیش بود برای هم مسئولیت بسیج خواهران فعلا با من بود داشتم پرونده یکی از خواهران کنترل میکردم که آقای اصغری جانشین مرتضی صدام کرد خواهر موسوی - بله آقای اصغری این لیست خواهرانی که مجاز به...
-
داستان مدافعان حرم قسمت 13
جمعه 17 اسفند 1397 10:52
داستان مدافعان حرم قسمت 13 تا رسیدن ما به مشهد ۱۶ ساعتی طول کشید برنامه مشهدمون کلا متفاوفت بود خانما یه هتل بودن آقایون یه هتل دیگه هرکس هم هرتایم و هرجا میخاست میتونست بره منو زهرام باهم میرفتیم حرم ،بازار فقط تنها جایی که من و زهرا و آقای کرمی و آقای صبوری چهارتایی باهم رفتیم پارک ملت مشهد بود واگرنه حتی باغ وحش هم...
-
اخبارلولمان امشب دو مهمان ویژه داریم
پنجشنبه 16 اسفند 1397 23:15
اخبارلولمان امشب دو مهمان ویژه داریم من معنای عشق را در شما یافتم … بزرگمردان و با غیرتهایی که تکرار نشدنی هستید … تلخیها و بی رحمیهای این جهان را پایانی نیست… با هر عقیده و مسلک، موظف به ادای احترام به این عزیزانیم ، که جانشان را برای ما دادند … مردان شجاع وطن، ایران آریایی، یادگاران صحرای کربلا و دشت نینوا یادتان...
-
شهدا را مبر از یاد
پنجشنبه 16 اسفند 1397 15:33
شهدا را مبر از یاد جانا هنرِ اهل وفا را مبر از یاد جانبازی مردان خدا را مبر از یاد آیین جوانمردی شیران سلحشور سرهای ز تن مانده جدا را مبر از یاد آنجا که شهیدان همگی شاهد عشقند جوشیدن خون شهدا را مبر از یاد افکند عدو در سر هر راه، دو صد دام حیلتگری خصم دغا را مبر از یاد امروز بُوَد جنگ تو در عرصه فرهنگ ای مرد! در این...
-
آفت انقلاب_اسلامی این است که دچار بازیگرانی شود که اسلام را دکان ثروت و قدرت و شهرت و ریاست کنند.
چهارشنبه 15 اسفند 1397 22:16
«آفت انقلاب_اسلامی این است که دچار بازیگرانی شود که اسلام را دکان ثروت و قدرت و شهرت و ریاست کنند. باید سخت مراقب باشیم این خطری که در طول تاریخ همیشه انقلابهای الهی را تهدید کرد و به آن ضربه زد، بلکه اینبار جلوی آن را بگیریم.» شهیدبهشتی zabanEsabz1400 جمعیت رهروان امربه معروف ونهی ازمنکر
-
داستان مدافعان حرم قسمت 12
چهارشنبه 15 اسفند 1397 10:19
داستان مدافعان حرم قسمت 12 سوار اتوبوس شدیم به طوری اتفاقی من و زهرا کرمی کنارهم قرارگرفتیم زهراشروع کرد به حرف زدن منو شما چندتارتبه باهم فرق داریم بله میدونم اسم من زهراست منم نرگس ساداتم ای جانم ساداتی میگم نرگس بااونکه مانتویی چقدرباحجابی ممنونم زهراجان شروع کردیم به حرف زدن باهم دوست شدیم زهرا اینا ۴ تابچه بودن...
-
سلام صبحگاهی... در محضر ارباب...
چهارشنبه 15 اسفند 1397 08:00
سلام صبحگاهی... در محضر ارباب... السلام علیک یا بقیه الله فی ارضه انیس خاطر عاشق نگاه معشوق است اسیر دام بلا در پناه معشوق است اگر وصال میسر نشد یقین دارم مزار سوخته ی دل بین راه معشوق است دمی که شهپر پروانه سوخت دانستم که این نشانه یک سوز آه معشوق است به وقت گریه فقط لرزشی به شانه مبین که شانه لحظه ی غم تکیه گاه...
-
داستان مدافعان حرم قسمت 34
سهشنبه 14 اسفند 1397 22:05
داستان مدافعان حرم قسمت 34 - مرتضی تو شهید علی خلیلی چقدر میشناسی + خیلی اطلاعات درموردش ندارم فقط میدونم به شهید امرو به معروف شهرت داره خودت چی چیزی ازش میدونی؟ - یه ذره بیشتر از تو + إه بگو برام خوب - من از زبان سایرین شنیدم نمیدونم درسته یانه + حالا اشکال نداره بگو - گویا شب نیمه شعبان داشته چندتا از بچه ها که...
-
داستان مدافعان حرم قسمت 35
سهشنبه 14 اسفند 1397 21:46
داستان مدافعان حرم قسمت 35 به من نامه مىنویسند؛ بعضى هم تلفن مىکنند و مىگویند: «ما نهى از منکر مىکنیم. اما مأمورین رسمى، طرف ما را نمىگیرند. طرف مقابل را مىگیرند!» من عرض مىکنم که مأمورین رسمى چه مأمورین انتظامى و چه مأمورین قضائی حق ندارند از مجرم دفاع کنند. باید از آمر و ناهى شرعى دفاع کنند. همهى دستگاه...
-
داستان مدافعان حرم قسمت 9
سهشنبه 14 اسفند 1397 16:47
داستان مدافعان حرم قسمت 9 ثبت نام اینترنتی انجام دادم پانزده روز بعد باید برم ثبت نام حضوری امروز بانرجس سادات و سیدمحسن رفتم یه همایش درمورد مدافعین حرم بود من به احترام شهدا بازهم چادر سر کردم وسطای همایش بود که گوشیم رفت رو ویبره اسم مخاطب که نگاه کردم رضیه سادات بود باخودم گفتم حتما زنگ زده درموردسیدمهدی حرف بزنه...
-
داستان مدافعان حرم قسمت 32
دوشنبه 13 اسفند 1397 23:10
داستان مدافعان حرم قسمت 32 مجری : خب یه نیم ساعتی ما این پرده ها بندازیم تا سن برای برنامه ویژه مون حاضر بشه پشت سن یه اتاق فرمان بود که به سن باز میشه بچه ها سفره عقد پهن کردن وسط سن عاقدهم اومدن بالا مرتضی تو اتاق بود منو که با چفیه دید گفت : چه خوشگل شدی ساداتم - میدونستی مرتضی ۳ دقیقه دیگه عقدموقتمون تموم میشه بهت...
-
داستان مدافعان حرم قسمت 33
دوشنبه 13 اسفند 1397 23:09
داستان مدافعان حرم قسمت 33 تو اتاقم مشغول بررسی یه تحقیق درسی بودم که گوشیم لرزید قفلش باز کردم دیدم مرتضی است +سلام خانم گل زنگ زدم خونه مادرجون گفت حاج بابا نیستن برای شب هماهنگ کردم بیام با حاج بابا حرف بزنم جوابش دادم : ممنون دستت درد نکنه شام منتظریم + باشه چشم فقط تو حرفی نزن بذار خودم میگم - چشم + دوست دارم...
-
با کولهباری از اخلاص بر دوش ، لبیکگوی دعوت معبود شدند ... مردان_بی_ادعا
دوشنبه 13 اسفند 1397 16:34
-
بچه های دهه ی پنجاه و شصت!
دوشنبه 13 اسفند 1397 16:31
-
داستان مدافعان حرم قسمت 6
دوشنبه 13 اسفند 1397 09:07
داستان مدافعان حرم قسمت 6 میخاستم ok بزنم که یاد حرف آقاجون افتادم : نرگس جان بابا طوری انتخاب واحد کن که تو همین شهر خودمون بمونی دور از فرزند اونم ۴ سال خیلی سخته که تو طاقت منو مادرت نیست - چشم آقاجون نمیخام درس خوندن و پیشرفتم موجب آشفتگی پدر و مادرم بشه برای همین ۵۰ تا رشته دیگه انتخاب کردم همه رشته های بعداز...
-
داستان مدافعان حرم قسمت 5
یکشنبه 12 اسفند 1397 09:35
داستان مدافعان حرم قسمت 5 صدای زنگ در بلندشد من باچادر جلوی در وایستادم چون بقول مامان میزبان اصلی این مهمونی منم اولین گروه مهمونامون داداشم آقاسیدعلی با دامادش و عروسش بود بعدش آقاسیدمجتبی باخانوادش دوهفته بود برادرزاده ام سیدهادی عقد کرده بود سیدهادی چهارسالی از منو و نرجس سادات بزرگتر بود پسر خیلی مذهبی بود عمه...
-
داستان مدافعان حرم قسمت 4
شنبه 11 اسفند 1397 22:06
داستان مدافعان حرم قسمت 4 با نرجس رفتیم سرمزارشهید عباس بابایی شهید بابایی از شهدای معروف استان قزوین بود از خلبان های نیروی هوایی که تو عیدقربان سال ۶۶ شهید میشن همیشه دلم میخاد تو یه ستاد یا مرکز کشوری کار کنم که شهدای شهرم به تمام ایران معرفی کنم از مزارشهدا خارج شدیم به سمت ایستگاه خط واحد حرکت کردیم منتظر بودیم...
-
داستان مدافعان حرم قسمت 3
شنبه 11 اسفند 1397 16:41
داستان مدافعان حرم قسمت 3 گوشی تلفن گذاشتم سرجاش و روبه مادرم گفتم : مامان آقاجون گفتن برای شب همه بچه هارا دعوت کنید خونه بعد فقط برنج بذارید خودش تو حجره به یکی از بچه ها میگن برن کباب سفارش بدن مامان : باشه حتما بعد روش کرد سمت نرجس گفت مادرجان توام بگو سیدمحسن بیاد مادرشوهرت اینا بمون مهمانی بزرگ گرفتیم همه فامیل...
-
داستان مدافعان حرم قسمت 1
شنبه 11 اسفند 1397 16:38
داستان مدافعان حرم قسمت 1 ازپس این دنده به اون دنده شدم استخوانهام درد گرفت به خودم میگفتم نرگس بخواب دیگه از استرس دارم سکته میکنم وای خدایا حالا تازه سه نصف شبه کو تا هشت صبح که نتایج کنکور کارشناسی اعلام بشه یک سال از خونه بیرون نرفتم از ۲۴ ساعت حدود ۱۷-۱۸ ساعت درس میخوندم فقط برای اینکه فیزیک هسته ای قبول بشم خیلی...
-
داستان مدافعان حرم قسمت2
شنبه 11 اسفند 1397 13:26
داستان مدافعان حرم قسمت2 بانرجس نماز صبحمون خوندیم و رفتید اتاقمون ساعت حدود ۵ بود بدون اینکه متوجه بشم چشمام گرم شد و خوابم برد یهو چشمام بازکردم دیدم ساعت ۷:۳۰ صبحه با سرعت از جا پاشدم و دویدم سمت پذیرایی آقاجون در حال پوشیدن کتش رو به من کرد آقاجون: بابا چقدر پریشانی تو - آقاجون میترسم آقاجون : همش یه ربع مونده من...
-
داستان مدافعان حرم قسمت 42
شنبه 11 اسفند 1397 11:10
داستان مدافعان حرم قسمت 42 راوی نرگــــــس ســـادات نمازمو خوندم از مسجد دانشگاه خارج شدم تو حیاط مسجد استاد مرعشی دیدم صداش کردم - استاد برگشت سمتم بله بفرمایید - سلام استاد خسته نباشید ممنونم همچنین درخدمتونم خانم موسوی کارت عروسی گرفتم سمتش گفتم استاد خدمت شما حتما با مادربزرگوارتون تشریف بیارید به چشم دیدم رنگ رخ...
-
داستان مدافعان حرم قسمت 52
شنبه 11 اسفند 1397 11:10
داستان مدافعان حرم قسمت 52 شش بار تواین ده بار رفتیم نیروگاه هسته ای غمناک ترین قسمت حضورمون تو نیروگاه حضور درسایت شهید احمدی روشن روز هفتم استاد مرعشی اعلام کردن حاضر باشیم بعداز ناهار برای گردش به سی و سه پل و زاینده رود بریم لب پل نشسته بودم زهرا و همسرش داشتن تو زاینده رود قایق سواری میکردن استاد مرعشی اومد با...
-
داستان مدافعان حرم قسمت 32
شنبه 11 اسفند 1397 11:09
داستان مدافعان حرم قسمت 32 آخرای تابستان بود همه جمع شده بودن خونه ما پدرشوهر و مادرشوهر نرجس سادات و خانواده همسرسیدهادی جمع شده بودیم تا تاریخ عروسی بچه ها مشخص کنیم قرارشد عروسی سیدهادی عرفه باشه عروسی نرجس سادات عید غدیر بدون مولودی تقریبا دوهفته ای تا شروع ترم سوم مونده بود این دوهفته من با دخترا شدیدا مشغول...
-
داستان مدافعان حرم قسمت 22
شنبه 11 اسفند 1397 11:07
داستان مدافعان حرم قسمت 22 باصدای الله اکبر اذان صبح از خواب بلندشدم جمله شهیدململی باخودم زمزمه کردم خانم موسوی پرونده تکمیل کنید بدید امضاکنم انگار حرف زهرابود شهدا خودش خاستن توی این راه باشم گوشیم برداشتم به زهرا اس مس دادم: سلام آجی بیداری * سلام عزیزدل آجی آره - زهرا من تو تیم میمونم *وای خدایا شکرت - کاری نداری...
-
خاطرات_شهید
جمعه 10 اسفند 1397 22:39
خاطرات_شهید جمعیت زیادی روبرومون ایستاده بود. تعدادشون خیلی بیشتر از ما بود. بعضی هاشون آموزش دیده بودند و آماده هر اقدامی بودند. بچه های ما حسابی خسته شده بودند. بعضی هاشون عقب تر از ما بودند و هنوز به ما نرسیده بودند. من و حاج محمد و برادر خانمش روبروی جمعیت ایستاده بودیم. اوج درگیری های فتنه 88بود. حاج محمد گفت:...
-
میخواهند یاد شهدا احیا نشود، نگذارید...
جمعه 10 اسفند 1397 10:09
میخواهند یاد شهدا احیا نشود، نگذارید... رهبرانقلاب در دیدار اخیر دست اندرکاران کنگره بزرگداشت شهدای کرمان: دشمنان میخواهند یاد شهدا احیا نشود برای اینکه جاده شهادت کور بشود. تجربه کردهاند که وقتی نام شهدا با عظمت برده میشود، جوان امروز که نه دوره جنگ را دیده و نه دوره امام را وقتی میفهمد که یکجایی در آنطرف منطقه...
-
بچه که بودیم، یک دقیقه میرفتیم خونه دوستمون، بهمون میگفتند:
چهارشنبه 8 اسفند 1397 09:43
بچه که بودیم، یک دقیقه میرفتیم خونه دوستمون، بهمون میگفتند: مامانت میدونه اینجایی؟نگرانت نشه؟ حالاتو چندساله اینجایی؟ مامانت خبر داره؟ نگرانت شد ہ ها! نمیخوای برگردی روز_مادر Habiliyan
-
سالروز ولادت نائب الامام....
سهشنبه 7 اسفند 1397 23:34
سالروز ولادت نائب الامام مجاهد و مبارز انقلابی احیاگر اسلام ناب محمدی منادی وحدت و قیام و عدالت پیشوای شیعیان و مستضعفان جهان حضرت امام روح_الله_الموسوی_الخمینی گرامی باد.