(یادامام وشهدا)  زخم هایتان یادمان رفت  و آرمان هایتان را قاب گرفتیم
(یادامام وشهدا)  زخم هایتان یادمان رفت  و آرمان هایتان را قاب گرفتیم

(یادامام وشهدا) زخم هایتان یادمان رفت و آرمان هایتان را قاب گرفتیم

#امام_خمینی_ره_مدح؛ #امام_خمینی_ره_ارتحال

#امام_خمینی_ره_مدح؛ #امام_خمینی_ره_ارتحال

در آسمانِ نگاهش بهشت منزل داشت

بهشت روشنی از آن همه فضائل داشت

شکوه و هیبت و حسن و ملاحتش بی مثل

عجب جمال و جلالی در آن شمایل داشت

نگاه روشن او آیه‌های «والفجر» و

لبش ترنّم «یا اَیُّها المُزَمّل» داشت

رسید صبح سپید نزول «أَعْطَینا»

رسید و کوثری از روشنی حمایل داشت

مسیح بود و دمش جان تازه می‌بخشید

که زنده از نفحاتش هزارها دل داشت

دمی به ابروی پیوسته خم نمی‌آورد

اگر که لشکر طاغوت در مقابل داشت

اگر که سیل عداوت، چو کوه پا برجا

اگر که موج ندامت، صفای ساحل داشت

نشد فداش گر این نیمه‌جانِ ناقابل

به راهش آن همه جان‌ْبرکفانِ قابل داشت

چه کرد روح خدا در جهاد عشق و عقل

حکیم عاشق و دلدادگان عاقل داشت

گذاشت بر دل ما گرچه داغ هجرش را

مسیر روشن او سالکان واصل داشت

نهاد دست خدا در وجود «سیّد علی»

شکوه و هیمنه‌ای که «امام راحل» داشت

خدا کند که بفهمیم این سعادت را

حیات طیبه را، نعمت ولایت را

#یوسف_رحیمی

#امام_خمینی_ره_مدح

#امام_خمینی_ره_مدح

از نخل بی سر آن‌قَدَر سرو و صنوبر ساخت

تا عزت امروزه‌ی ما را مقدر ساخت

آوازه‌اش در کوچه و پس کوچه پیچیده

از خاک مرده، این مسیحا کوهی از زر ساخت

دیروز دل‌ها تحت تأثیر کلامش بود

با منبر خود مادَرانی "کاوه" پرور ساخت

میراث‌دار او بسیج چند میلیونی‌ست

با میثم و مقداد و حجر و حمزه لشگر ساخت

چشمان او دنبال تقریب مذاهب بود

از شیعه و سنی برای هم برادر ساخت

پیر و جوان بر روی لب الله اکبر داشت

این عارف بالله شهری حیرت‌آور ساخت

دنیا مرید مکتب "طیب" سرشت اوست

سربازهایی مثل حر، پاک و مطهر ساخت

مشکل گشای خط شکن‌های دو کوهه شد

با هر دعا راهی برای فتح خیبر ساخت

دامان او مهد تمامیِ شهیدان بود

صیاد و زین الدین و چمران و هنرور ساخت

در روضه‌های آتشین کوثری هربار

آهی کشید از دل، جماران را معطر ساخت

ما نه، پدرهامان ولی با چشم خود دیدند

اعجاز روح الله یک ایران دیگر ساخت

علیرضا_خاکساری

#امام_خمینی_ره_ارتحال

#امام_خمینی_ره_ارتحال

تقدیم غمت خونِ جگر لالۀ ما بود

بی مهر رخت سایۀ غم، هالۀ ما بود

هجران تو در دل شرر نالۀ ما بود

هر لحظه فراغت غم صد سالۀ ما بود

ای ماه که دادی همه را مهر خدائی

چون شد که دمیدی به شبستان جدائی

ای یاد جمال تو چراغ سحر ما

ای داغ تو تا شام ابد بر جگر ما

ای روی نهان از نظرت در نظر ما

حیف است که باشیم و نباشی به بر ما

هر صبح فراق تو به ما شام بلا بود

ایام غمت بر همه ایامِ بلا بود

ای ماه جماران که زهجرت چو هلالیم

یکبار برافروز و ببین ما به چه حالیم

سر تا به قدم محنت و اندوه و ملالیم

باید که بسوزیم و بگرییم و بنالیم

عمر است پس از مرگ تو شرمندگی ما

بی تو شده جان کندن ما زندگی ما

ای همدم یاران خدا جوی جماران

ای کعبۀ دل بیت تو در کوی جماران

ای گرد عزایت به سر و روی جماران

با یاد تو چشم همگان سوی جماران

بازآ که خزان بی تو بهاران دل ماست

بیت الحزن از غصه جماران دل ماست

ای رفته به دیدار خدا با دل آرام

آرامِ دلْ‌آرام که گیتی‌ست تو را، رام

از نهضت تو مانده به جا نهضت اسلام

با صبح قیامت، شب کفر است به اتمام

دیگر به وطن دیو ستم باز نیاید

از طبل ابر قدرتی آواز نیاید

آرام کز اعدای تو آرام ربودند

یاران همه از دور پیام تو شنودند

از مرکز الحاد بدین راه گشودند

در دامن کفر، آیت توحید سرودند

خورشیدِ قیامِ تو گرفته همه جا را

بخشنده پیامت به جهان نور خدا را

آرام که پیمان تو هرگز نشکستیم

آرام که پیوند وفا را نگسستیم

با غیر تو ما عهد نبستیم، نبستیم

آنیم که بودیم و همینیم که هستیم

کوبیم بت اهرمن اهرمنی را

داریم زتو چون تبر بت شکنی را

آرام که همواره پیامت سخن ماست

آرام که این جامه به پیکر کفن ماست

آرام که در خط تو هر مرد و زن ماست

آرام که بر بال ملائک وطن ماست

آرام که ایمن زبلا کشور ما شد

همسنگر تو خامنه‌ای رهبر ما شد

در جنگ شرر بر سر ما ریخت چو باران

گردید وطن آتش و خون هشت بهاران

غلطید بخون از همه سو پیکر یاران

سوگند به سوز دلت ای پیر جماران

داغ تو که چون شعله‌ی آتش به درون بود

بر ما شررش از شرر جنگ فزون بود

استاد #غلامرضا_سازگار

تصدقت شوم؛ الهی قربانت بروم، فدایت شوم: مروری بر پنج نامه ی امام به همسرش

تصدقت شوم؛ الهی قربانت بروم، فدایت شوم: مروری بر پنج نامه ی امام به همسرش

امام خمینی در دوران سفر خود یا همسرشان که منجر به دوری گاه و بیگاه از ایشان و فرزندان و برادران و دیگر بستگان بوده است، نامه هایی به همسرشان نوشته اند، که واجد نکات جالبی از زندگی اندرونی امام است.

گروه بررسی های شفقنا، پنج نامه از نامه های امام خمینی به همسرشان خانم خدیجه ثقفی را انتخاب کرده است که نمونه هایی از شخصیت عاطفی امام نسبت به همسرشان و مناسبات داخلی زندگی شخصیشان را ترسیم می کند.

«الهی قربانت بروم»

نخستین نامه در فروردین ۱۳۱۲ از بیروت نوشته شده، که متن آن چنین است:

تصدقت شوم؛ الهی قربانت بروم، در این مدت که مبتلای به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوّت قلبم گردیدم متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آئینه قلبم منقوش است. عزیزم امیدوارم خداوند شما را بسلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند. [حالِ‌] من با هر شدتی باشد می‌گذرد ولی بحمد الله تا کنون هر چه پیش آمد خوش بوده و الآن در شهر زیبای بیروت هستم؛ حقیقتاً جای شما خالی است فقط برای تماشای شهر و دریا خیلی منظره خوش دارد. صد حیف که محبوب عزیزم همراه نیست که این منظره عالی به دل بچسبد

در هر حال امشب شب دوم است که منتظر کشتی هستیم، از قرار معلوم و معروف یک کشتی فردا حرکت می‌کند ولی ماها که قدری دیر رسیدیم، باید منتظر کشتی دیگر باشیم. عجالتاً تکلیف معلوم نیست امید است خداوند به عزت اجداد طاهرینم که همه حجاج را موفق کند به اتمام عمل، از این حیث قدری نگران هستیم ولی از حیث مزاج بحمد الله به سلامت، بلکه مزاجم بحمد الله مستقیم تر و بهتر است. خیلی سفر خوبی است جای شما خیلی خیلی خالیست. دلم برای پسرت  قدری تنگ شده است. امید است هر دو  به سلامت و سعادت در تحت مراقبت آن عزیز و محافظت خدای متعال باشند اگر به آقا

و خانم‌ها  کاغذی نوشتید سلام مرا برسانید. من از قِبَل همه نایب الزیاره هستم‌

به خانم شمس آفاق سلام برسانید و به توسط ایشان به آقای دکتر  سلام برسانید. به خاور سلطان و ربابه سلطان سلام برسانید

صفحه مقابل را به آقای شیخ عبد الحسین بگویید برسانند

ایام عمر و عزت مستدام. تصدقت، قربانت؛ روح الله‌

پیامهای امام زمان (عج) به امام خمینی (ره)

پیامهای امام زمان (عج) به امام خمینی (ره)

آیت الله سید علی اکبر قرشی در مصاحبه ای گفت:

سال‌ها بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، یک روز در ارومیه شنیدم که آیت‌الله خزعلی در یک سخنرانی عمومی مطلبی قریب به این مضمون گفته است:«امام زمان (عج) در جریان پیروزی انقلاب دوبار به رهبر انقلاب، امام خمینی پیام پیروزی داده است و هدایت فرموده است و این دو پیام به وسیله‌ی شخصی بزرگوار و معنوی به نام «لطیفی» که ساکن تهران است و من او را می‌شناسم، به امام خمینی ابلاغ گردیده است».

این مسئله برای من خیلی عجیب آمد و سعی کردم به حقیقت آن پی ببرم. تا اینکه چند ماه بعد در مجلس خبرگان، آیت‌الله خزعلی را دیدم و در آن مورد از ایشان سؤال کردم. آقای خزعلی مسئله را کاملاً تأیید کرد. گفتم: «پس اگر من این موضوع را کتبی برای شما بنویسم، جواب مکتوب می‌نویسید؟».

گفت: «بله، مانعی ندارد، شما بنویسید، من هر دو قضیه را در جواب شما می‌نویسم.»

من نوشتم: «بسم الله الرحمن الرحیم.

حضرت آیت‌الله خزعلی دامت برکاته.

سلام علیکم و رحمة‌الله. راجع به اینکه آقای لطیفی دو دفعه مژده‌ی پیروزی را از طرف امام زمان (عج) به حضرت امام آورد، توضیح فرمایید»

ایشان با خط خود در جواب نوشت:

«بسم الله الرحمن الرحیم.

1- پیام به پاریس که فرمودند: «شاه می‌رود، نگران نباشید». امام راحل سؤال می‌کند: «با خونریزی یا بی‌خونریزی؟» می‌گوید: «امام علیه السلام فرمود:«بی‌خونریزی»

2- روز بیست و یکم بهمن پیام مبنی بر اینکه «در خانه نمانید، بیرون بریزید وگرنه کشته خواهید شد».

به وسیله‌ی همین پیام، امام خمینی(ره) اعلام فرمود به حکومت نظامی اهمیت ندهید و بریزید بیرون. در نتیجه مردم تهران، بیرون ریختند، حتی خانواده‌های خود را آوردند و در خیابان‌ها نشستند، دیگر در تهران به هیچ وجه امکان آمدن تانک و امثال اینها نبود؛ بنابراین آن توطئه‌ی خطرناکی که در نظر بود تا صدها تانک را وارد تهران کنند و با خونریزی انقلاب را از بین ببرند و محل اقامت امام را بمباران نمایند، منتفی شد.

 

این موضوع را آقای خزعلی هم شفاهی شهادت داد و هم به‌صورت کتبی نوشت و تأیید کرد.

مسئله‌ی دیگر در همین موضوع، خاطره‌ی آقای «مرتضایی‌فر» است که در یکی از مجلات سپاه پاسداران نقل شده و پیام پیروزی امام زمان (عج) به امام خمینی(ره) را تأیید می‌کند.

ایشان در آن خاطره می‌گوید: «ما روز 21 بهمن 1357 در منزل آیت‌الله طالقانی نشسته بودیم. به ایشان گفتند: «امام پیام داده که مردم در خانه‌های خود نمانند، بیرون بریزند و به حکومت نظامی اهمیت ندهند».

آقای طالقانی گفت: «امام مدت پانزده سال از ایران دور بوده‌اند و توجه ندارند که این دژخیمان رژیم چه بی‌رحم هستند. اگر مردم بیرون بریزند، همه را قتل عام می‌کنند؛ بنابراین صلاح در آن است که در منازل و خانه‌ها بنشینیم، ببینیم عاقبت کار چه می‌شود؟».

بعد مرحوم طالقانی با امام حدود نیم ساعت تلفنی گفتگو کرد تا شاید امام را قانع کند که مردم را از خانه‌هایشان بیرون نیاورند. ما حرف‌های آقای طالقانی را شنیدیم که سعی داشت امام را هرطور شده، از تصمیم خود مبنی بر بیرون آمدن مردم از خانه‌ها و اهمیت ندادن به حکومت نظامی، منصرف نماید.

تا اینکه آقای طالقانی گوشی را گذاشت و در گوشه‌ای زانوانش را بغل گرفت و ساکت ماند! حتی سرش را روی زانوانش تکیه داد و به فکر فرو رفت.

ما با خود گفتیم حتماً امام حرفی زده و مثلاً به ایشان گفته شما دخالت نکنید و ...؛ بنابراین آقای طالقانی ناراحت شده است. امّا چیزی نگفتیم تا اینکه ایشان یک دفعه سر از زانوانش برداشت و به حال طبیعی و عادی برگشت. سؤال کردیم: «آقا چه شده؟ آیا امام به شما پرخاش کردند یا حرفی گفتند که شما ناراحت شدید؟» آقای طالقانی گفت: «نه، نه، اصلاً مسئله این نیست. من اصرار کردم که امام اعلامیه‌هایش را پس بگیرد و امام هرچه می‌گفت، من قانع نمی‌شدم، در آخر فرمود: «آقای طالقانی! اصرار نکن! احتمال بده که این دستور از طرف امام زمان (عج) است!» تا امام این جمله را گفت، من به خود لرزیدم و بی‌اختیار گوشی را گذاشتم و حالم دگرگون شد!».

بنابراین، راز رهبری قاطعانه و پیروزمندانه‌ی امام راحل در پیروزی انقلاب در تأیید غیبی ایشان نهفته و ایشان منظور نظر حضرت صاحب‌الزمان (عج) بود.

منبع:

خاطرات آیت الله سید علی اکبر قرشی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1388، صص136-133