چشمهای نگران
مادر شهید شاهین باقری میگه شاهین تو عملیات خیبر (جزیره مجنون) مفقود شد، ۱۱ سال از بچم خبر نداشتم و همیشه منتظر برگشتنش بودم تا جایی که هر وقت کسی در خونه رو میزد به گمان برگشت شاهین سمت در میدویدم و هر بار بیشتر از قبل ناامید میشدم.
هر وقت کاروانی از شهدا به تهران میاومد به امید اینکه خبری از بچم بگیرم به استقبال شهدا میرفتم. یک روز زمستونی وقتی که برف هم شدید میبارید متوجه شدم کاروانی از شهدا به تهران اومده فوری به سمت کاروان رفتم. همون موقع عکسی از من در کنار ماشین حمل شهدا گرفته شد که این عکس تو رسانههای داخلی و خارجی خیلی دیده شد.
شاهین ۱۲ اسفند ۶۲ تو جزیره مجنون به شهادت رسید و پیکرش هم در باتلاقهای این جزیره موند، اما بلاخره پس از ۱۱ سال به من خبر دادن که پیکر بچت برگشته؛ وقتی برای گرفتن پیکر شاهین رفتم تنها چند کیلو استخون تحویلم دادن، اون لحظه یاد روز تولدش افتادم که فقط ۳ کیلو داشت...
TebyanOnline
اون گمنام شصت و یکی، هجده ساله. سومار، که مادرش دنبالش میگشت ایشونه.
شهید بهروز صبوری. سال ۸۹ به عنوان شهید گمنام تو بوشهر به خاک سپرده میشه. سال ۹۲ با آزمایش شناسایی و در صحن امامزاده حسن تهران تشیع میشه.
TebyanOnline
پیام تکان دهندهای که یک رزمنده در آخرین نفس ها روی کاغذ نوشت
تصویری از دست نوشته شهید نعمت الله ملیح که پس از بمباران شیمیایی ماسکش را به یکی از هم رزمان خود داد.
تصویر منتشر شده نشانگر آن است که شهید نعمت الله ملیح در لحضات پایانی زندگی تقاضای آب داشته و نوشته است:"جگرم سوخت. آب نیست؟". متاسفانه وی پس از دقایقی به علت شدت جراحت به شهادت رسید.
iribnews_guilan2
چشمهای نگران
با ویلچر آوردنش کنار قطعهای که مزار پسرش بود. بخاطر ارتفاع قبرها، نمیشد با ویلچر حرکت کنه. دور دستاش دستمالی پیچید و چهاردست و پا ، با کلی زحمت و نفس نفس و با تمام وجود ، از بین قبرها عبور میکرد. به مزار پسرش که رسید، خودش رو انداخت روی قبر و سنگ رو در آغوش گرفت و گفت:
سلام پسرم ، سلام عزیزم ، عیدت مبارک، تو که نیامدی دیدن مادر پیرت، عیبی نداره، خودم آمدم خونت ، دورت بگرده مادر
TebyanOnline