وقتی رسیدم دستشویی، دیدم آفتابه‌ها خالی‌ هستن. باید تا هور می‌رفتم. زورم اومد.

http://uupload.ir/files/qe77_%D9%88%D9%82%D8%AA%DB%8C_%D8%B1%D8%B3%DB%8C%D8%AF%D9%85.jpg

وقتی رسیدم دستشویی، دیدم آفتابه‌ها خالی‌ هستن. باید تا هور می‌رفتم. زورم اومد.

یه بسیجی اون اطراف بود. گفتم "دستت درد نکنه. این آفتابه رو آب می‌کنی؟" رفت و اومد. آبش کثیف بود.

گفتم "برادر جان! اگه از صد متر بالاتر آب می‌کردی، تمیزتر بود!"

دوباره آفتابه رو برداشت و رفت. بعدها شناختمش. زین‌الدین بود؛ فرمانده لشکر!!!

شهید مهدی زین‌الدین

شادی روح شهدا صلوات

سپاه ایران

http://eitaa.com/joinchat/3440967682C45eab9919a

#سپاه_پاسدار_انقلاب_است

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.