خاطرات_جنگ
شهید مهدی باکری، از منطقه آمد.
خیلی خسته بود. یک قوطی کمپوت برای او باز کردند. کمپوت را نزدیک دهانش برد. یک لحظه مکث کرد و به فکر فرو رفت.
قوطی کمپوت را زمین گذاشت و پرسید: آیا به کل لشکر کمپوت دادهاید؟
گفتند: خیر.
گفت: هر وقت به کل لشکر کمپوت دادید، من هم میخورم.
اخبار فوری پیرامون کرونا
TanzAkhbar
طنز_جبهه
خواستگاری در جبهه
در فضای جبهه همرزمان برای بالا بردن روحیه همدیگر شوخیها و برنامههای خاصی داشتند.
رزمندگانی که دارای فرزند کوچک دختر و پسر بودند در گروههای مختلف تقسیم میشدند.
گروهی که فرزند پسر داشت برای خواستگاری، گروه دیگری که صاحب فرزند دختر بود به چادر دیگری میرفتند،
در این مراسم هم با آداب و رسوم دیگر شهرها آشنا میشدیم اما بیشتر از آن دعواهای ساختگی و بیرون انداختن خواستگارها از چادرها برای ما خندهدار بود و این ماجراها تا هفتهها طول می کشید
ڪشکول_معنوی
دلنوشتـــــہ
مهندس تویی عزیز که از فرط خستگی و خدمت در اوج جوانی شبیه پیرمرد شصت ساله بودی
اینجا پیرمردهای مسئول هر روز ریششان را یک جور رنگ میکنند
روزت مبارک آقا_مهدی_باکری
۵ اسفند روز مهندس مبارک
روز_مهندس
Be_Sooye_Zohoor
بهشت همیشه نباید درختانی داشته باشد که رودهایی از پاییناش جریان دارند...
گاهی #بیابانیست و زائرانی که خون #شهدا از زیر پایشان جاریست...
کربلای_ایران
basijtv پایگاه بسیج فضاے مجازے
مردان_ماسک_پوش
روزی روزگاری در این سرزمین مردانی بودند که ماسک روی صورتشان را بر میداشتند و با اصرار به صورت همرزمشان میزدند. همانهایی که هنوز هر از گاهی خبر پرکشیدن یکیشان را میشنویم.
چه درد آور است وقتی میبینیم امروز در همین سرزمین مردانی هستند که ماسک را احتکار میکنند تا با چندین برابر قیمت به هموطن خودشان بفروشند.
کرونا
سقوط_انسانیت
basijtv پایگاه بسیج فضاے مجازے
تراژدی غربگرایی در ایران