به ما گفت :

به ما گفت :

من تندتر می‌روم

شما پشت سرم بیایید

تعجب کرده بودیم !!

سابقه نداشت

بیشتر از صد کیلومتر

سرعـت بگیرد !!

غروب نشده رسیدیم گیلانغرب ...

جلو مسجدی ایستاد ؛

ماهم پشت سرش

نمــاز ڪہ خواندیم ،

سریع آمدیـم بیـرون ...

داشتیم تنـد تنـد

پوتین‌هایمان را می‌بستیم

ڪہ زود راه بیفتیم

گفت : ڪجا با این عجله ؟!

میخواستیم به نماز جماعت برسیم

ڪہ رسیـدیم ...

سردار_عاشورایی_بدر

شهید_مهدی_باکری

نماز_اول_‌وقت

مسعود میرزاده

مسجدشهدای دیانتی(رشت)

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.